گرفتم کز غم من غم نداري

شاعر : انوري

عفاک‌الله دروغي هم نداريگرفتم کز غم من غم نداري
کز اين سرمايه باري کم نداريبه بند عشوه پايم بسته مي‌دار
دلم در دوستي خرم نداريبه دشنامي که دشمن را بگويند
نظيري در همه عالم نداريبرو کاندر ستمکاري چو عالم
چرا پاي دلت محکم نداريمرا گويي چو زين دستي که هستي
لب شيرين چرا بر هم نداريجواب راست چون داني که تلخ است
در اين يک ماجرا محرم نداريدلم در دست تست آخر مرا نيز
تويي مرهم تو هم مرهم نداريبديدم گرچه درد انوري را